مسترمافیاp1🔪⛓❤️

𝖪𝗂𝗆 𝗛𝗼𝗻𝗲𝘆!🧀 · 09:53 1400/04/15

هلو:)

خبید؟🌿🌚

میدونم شاید به نظربیاد زوداول داستان دارن ازدواج میکنن،اما نچ

من آزارمیدم☄️👀

بچه های خوبی باشید...لایکم یادتون نره:)

بریدادومه بخونین😁😚

قسمت یک مستر مافیا❤️⛓🔪

اززبان تهیونگ🍃🧡💜

بایدبرم پیش بابا،بهش بگم من از ا/ت خوشم میاد.

تهیونگ:خانم؛پدرهستن؟

خدمتکار:بله بفرمایین آقای کیم

تققق.....

پدر:بیاتو!

تهیونگ:سلام بابا؛میتونم موضوعی روبهتون بگم؟

پدر:بگو پسرم:)

تهیونگ:راستش...من از چی ا/ت خوشم میاد.

پدر:دختر چی یسو!؟؟

تهیونگ:اوهوم...من بهش علاقه دارم،راستش۲سالی میشه باهم رابطه داریم.

پدر:یعنی داری میگی،دوست دخترته!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تهیونگ:آره،ببخشیدبهتون نگفتم😞

پدر:اشکال نداره:)

تهیونگ:خواستم بگم تو چندماهه آینده برنامه ریزی داشته باشید،بریم خواستگاری وتایک سال آینده ازدواج کنیم☺️(*توجه:ایناکاراشون خیلی دقیقه*)

پدر:اوکی،حالا از نامجون بپرس محموله اسلحه رسیدیانه.

تهیونگ: چشم،خدافظ

رفتم بیرون ودنبال نامجون میگشتم که یهو سوکجین رو دیدم.

تهیونگ:سوکجینا!

جین:بله،چیکارداری؟

تهیونگ:میگم نامجونو ندیدی؟

جین:آره،گفت به بابا بگم محموله اسلحه رسید.خودش کارداشت رفت.

تهیونگ:منم ازطرف بابا اومدم،گفت برم ازنامجون بپرسم،خودت بهش میگی؟

جین:اوکی

ذهن تهیونگ*برم تواتاقم الان کاری ندارم دیگه😐

(*توجه:عمارت خانوادگی ازعمارت مافیا جداهست*)

رفتم تواتاقم،یهوا/ت زنگ زد.

تهیونگ:سلام جیگر،برقراری عزیز😉

ا/ت:سلام اوپا.خوبی؟😍💓

تهیونگ:ممنون توخوبی هانی؟ (مود نویسنده:یاه،نیگامن چقدمعروفم😐😂)

ا/ت:اوهوم،راستی امروز میای خونمون؟^_^😅😇

تهیونگ:آها:) راستی ا/ت...

ا/ت:چیع؟

تهیونگ:من تنها یعنی بیام.!؟

ا/ت:نه بابا:/ بابام زنگ زد باباومامان و....رودعوت کرد.منم ویژه بهت زنگ زدم*-*🍓

تهیونگ:اخخ؛فدات شم منننن (ادمین:خدانکنه:/خودم فدات شم🤣)

ا/ت:یه باردیگه بگی قهرمیکنم،من تورومیخوام...اونوقت تومیخوای بمیری؟ •___•

تهیونگ:ببخشید🥺🧸

ا/ت:پس بیا دیگه😃شب منتظرتم💓بایییییییییییی

تهیونگ:خدافس نفسم🐥🌿

 

**************

 خب سلام مجدد،لایک یادتون نره:)

بایییییی