هلو^-^☁️☂️
اینم درخواستی یکی از بازدید کننده ها که تو گفتمان گف:)
امروز هم مثل روزای دیگه شروع شد بلند شدم و دیدم رو تخت نیست مثل همیشه رفتم توی اشپزخونه تا نامه ای که گذاشته رو بخونم ولی نامه ای نبود کم کم داشتم نگران میشدم رفتم و گوشی مو از توی اتاق برداشتم شمارشو گرفم تا بهش زنگ بزنم " زنگ زدم ولی گوشیش خاموش بود به تک تک اعضا زنگ زدم تا ببینم خبری از ته دارن یا نه ولی هیچکدومشون خبری نداشتن که هیچ اون حتی امروز کمپانی هم نرفته بووود
استرس و نگرانی شدیدی افتاد به جونم و داشتم خودخوری میکردم و اینکه تلفنش خاموش بود نگرانیمو بیشتر میکرد اخه تهیونگ هیچوقت عادت نداشت تلفونشو خاموش کنه اخه یادداشت هم نذاشته
(شما)نتونستم اروم شم زنگ زدم به هارلی و همه چیزو بهش گفتم مکالمه شما و هارلی الو هق هارلی .....الو لونا چرا داری گریه میکنی چیزی شده .......اره ... کوفت اره بجای اینکه بگی اره بگو چیشده جون به لبم کردی بچه .....ته از صبحه رفته موبایلشم خاموشه ..... وا لونا ! مگه ته بچست که اینجوری میکنی معلومه دیگه رفته کمپانی مگه خودت نگفتی تمریناتشون بخاطر ام وی جدید فشردست اینم گریه داره اخه ..... هق اخه اونجا هم نیست همین چند دقیقه پیش قبل از اینکه به تو زنگ بزم داشتم با هوپی حرف میزدم گفت از صبحه ازش خبر نداره هم اون هم اعضا کمپانیم نرفته
خب الان حتما میخوای بری پیش پلیس ......اره هق فکر خوبیه هق بای من رفتم ....نه لونا لونا نری ها بچه جان میخندن بهت اصن میخوای بری چی بگی اسکل جان ته 2 ساعته نیست ها اسکل کردی نه ببین بهت قول میدم تا شب میرسه خونه قول قول قول لونا توی دلش =هارلی هیچوقت الکی قول نمیده حتما ته یه برنامه هایی داره یه دفعه یادم افتاد که امروز تولدمه پس حتما ته میخواد منو سورپرایز کنه اخه ته همیشه تولدامو برام جشن میگرفت .......ادامه مکالمه از زبان لونا خب باشه ممنون هارلی کار نداری ...........نه کاری ندارم ببخشید مزاحم شدی .......خواهش میکنم من مراحمم ..............
ساعت 12 شب شد ولی دیدم خبری ازش نیست یدفه صدای گوشیم در اومد شماره ناشناس بود جواب دادم الو ..الو شما ... با اونش کار نداشته باش اگه دوست داری این بچه تایگر 1 میلی متری زنده بمونه تا 10 دقیه دیگه بیا به این ادرسی که میگم ... توروخدا باهاش کاری نداشته باشن فقط بگین چی میخواین.... پس فهمیدی بالاخره خودتو تحویل بده تا بااین شیر پاکتی کار نداشته باشیم ...تو روخدا کاری باهاش نکنین...زودبیاتااین بیبی تایگرو...باشه باشه ادرسو بفرست ولی توروخدا باهاش کاری نداشه باش سریع خودمو میرسونم😭
با خبری که اون مرده عوضی بهم داد چهار ستون بدنم داشت میلرزید بدو بدو خودمو به اون ادرسی که داد رسوندم تا رسیدم به یه جای تاریک و وحشتناک که خیلی کثیف بود یدفعه دیدم صدای داد یه نفر بلند شد که داشت التماس میکرد که شکنجه ندنش خب که دقت کردم دیدم صدایته بود.
صدا ردو دنبال کردم که رسیدم به یک در ..در یدفعه باز شد و یکی منو کشید داخل و هلم داد کنار صندلی و گفت بشین منم با ترس و لرز گفتم باشه و چون خیلی میترسیدم بهش نگاه نکردم سرمو که برم بالا دیدم یک مرد باشونه های دراز و ماسک جیغ جلوم وایستاده کم مونده بود از ترس خودمو خیس کنم دیم مرده داره هی میاد سمت من یه نگاهی به من کرد و رفت روی صندلی روبرویی نشست و باصدای خش دار که معلوم بود صدای اصلیش نیست و صداشو عوض کرده گفت خب گوش کن ببین من چی میگم اگه میخوای این جوجه یه روزه زنده بمونه باید با این ادمی که از در میاد تو ازدواج کنی وگرنه خودت میشی قاتل عشقت فهیدیدی یا نه ؟ ........اینها رو که گفت بالافاصله رفت بیرون اینهارو که گفت انگار دنیا روی سرم خراب شد دونه به دونه تمام خاطراتم با تهیونگ مثل یک فیلم روی دور تند میومد جلوی چشمم و اشکام مثل ابشار از چشمام سرازیر شد داشتم همینجوری گریه میکردم که دیدم در باز شد ... با چیزی که دیدم چشمام از حدقه زد بیرون اون ا.. اون تهیونگ بود.
بدو بدو رفتم نزدیک و مثل بچه ها که انگار بابا شونو میبینن پریدم بقلش و هینطوری اشک میریختم و گریه میکردم و تهیونگ هم هی میگفت گریه نکن بین من اینجام عروسک گریه نکن دیگه ... منم گریه میکنما من نمیدونم چرا بیشتر گریم میگرفت که تهیونگ سفت تر بقلم کرد و من همینجوری تی بقلش بودم اخر سر که گرم بند اومد منو. از بقلش دور اورد و جلوم زانو زد و گفت میشه تا ابد ماله من باشی ؟؟؟ منم توی چشمای براق و درشتش نگاه کردم و از دستاش گرفتم و بلندش کردم و گفتم = من همین الانشم ماله تو ام اونم حلقرو دستم کرد و لباشو خیلی سافت گذاشت رو لبام و منو بوسید منم دستمو گذاشتم پشت گردنش و همراهیش کردم بعد یدفعه در بالگد باز شد دیدم همون مرده است و با وحشا و ترس و صدای لرزون بهش گفتم ت . ترو . خ. حدا با ته کاری نداشته باش بعد یارو ماسکشو در اورد و گفت مگه میتونم با هیونگ خودم کاری کنم دقیق تر که نگاه کردم دیدم جونگ کوکه با لبخند بانی طور داره مارو نگاه میکنه منم که تازه فهمیدم جریان چیه و گفتم یعنی همش نقشه بوددددددد (با داد ) یدفه بقیه پریدن داخل داد زدن تولدت مبارککککککککککککک تهیونگ هم گفت خب منکه کادومو دادم نوبت شماست بچه ها گفتن الکی میگی ندادی منم گفتم داد اونم بهترین کادوی عمرمو بهم داد اعضا با تعجب پرسیدن چی داد مگههههه ......... داد اعضا گیج و منگ همو نگاه میکردن منم دست چپمو اوردم بالا و به حلقه اشاره کردم و گفتم خودشو بهم داد:)❤️
***
راهنما:اسم شما لونا هس.دوستتون اسمش هارلی عه.اون مرده هم نامجون بودع:/😐😂
لایک یادت نره کیوتی:)🍫☁️